تاریخ انتشار: شنبه 1400/10/11 - 08:02
کد خبر: 419363

به مناسبت اولین سالروز درگذشت علامه مصباح(بخش اول)؛

گفتاری از رحیم‌پور ازغدی؛ دموکراسی در کلام علامه مصباح/ مدلی در مردم سالاری دینی

گفتاری از رحیم‌پور ازغدی؛ دموکراسی در کلام علامه مصباح/ مدلی در مردم سالاری دینی

ظاهرش مردم سالاری باطنش مردم سواری است. آن‌ها هم که اقلیت هستند و هیچ حقی ندارند دیکتاتوری واضحی دارند. دیکتاتوری دیکتاتوری است چه دیکتاتوری عوام چه دیکتاتوری خواص. شما باید ببینید که از دل این دموکراسی‌های غربی چه جانورانی بیرون آمدند و همه جنایات را این افراد میکنند و تفاوتی با فرعون، نمرود و نرون ندارند.

به گزارش «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ آنچه در ادامه میخوانید گفتاری از حسن رحیم پور ازغدی درخصوص علامه مصباح یزدی و دموکراسی است که به مناسبت یکمین سالگرد ارتحال این عالم ربانی از فصلنامه دانشجویان مستقل باز نشرمی شود.

دموکراسی در کلام علامه مصباح/ مدلی در مردم سالاری دینی

در این فرصت می‌خواهم به یکی از نظرات و دیدگاه‌های آیت الله مصباح رحمت الله علیه در حوزه فلسفه سیاسی اشاره کنم که باعث معرکه و دعوا شد و هیچ وقت دقیق بررسی نشد و مخالفین و موافقین راجع به آن دقیق بحث نکردند. خود ایشان هم احتمالا به دلیل گرفتاری‌ها فرصت نکردند نظر خود را تبیین کنند. من به سراغ همان نقطه در آثار ایشان رفتم که خیلی‌ها را بر اساس آن ترساندند و تعابیری را به ایشان نسبت دادند که نگفته بودند گرچه خود ایشان به اندازه‌ای که در ادبیات علمی و فلسفی دقیق و نکته سنج بودند، در ادبیات سیاسی روزمره وقتی می‌خواستند با افکار عمومی صحبت کنند، چون ایشان اساسا رجل علمی بود تا رجل سیاسی، طبیعتا گاهی تعبیری از سخنان ایشان می‌شد که منظور ایشان را به درستی بیان نمی‌کرد و مورد سواستفاده قرار می‌گرفت. به ایشان نسبت دادند که اساسا انتخابات ضداسلام است، هرکس قائل به دموکراسی و مردم سالاری دینی باشد مشرک است، یا نکته‌ای از بین سخنان ایشان استخراج می‌کردند که مردم چه کاره هستند که بخواهند تعیین کنند. استخراج این جملات از بین هزاران صفحه مطلب کاری خلاف اخلاق علمی و خلاف منطق علمی است. من شخصا بزرگترین ضعف و خسارت را در این می‌بینم که در جامعه ما کرسی‌های نظریه پردازی و نقد و مناظره جز در یک حیطه محدود عملا برقرار نشده است. در حالی که می‌توانست باعث شکوفه دادن صد‌ها صاحب نظر در عرصه‌های مختلف باشد. مثل حوزه و فقه و اصول و فلسفه و کلام و عرفان و تفسیر و حدیث و ... در دانشگاه و در یکایک رشته‌های علوم انسانی و به خصوص علوم اجتماعی، جدا از رشته‌های پزشکی و مهندسی که آن‌ها هم کرسی‌های خود را دارند. یک علتش این است که قالب رجال ما در حوزه و دانشگاه اطلاعات و فضلی دارند، اما ذهن منسجمی ندارند و اگر نظرشان را در مورد موضوعی بپرسند بسا نظری بدهد که با نظرش در مورد دیگر متناقض باشد و خودش هم متوجه نباشد. ما در حوزه و دانشگاه ملا کم نداریم و ملا شدن هم آسان نیست به تعبیراستاد ما آقای شاه آبادی به نقل از امام می‌گفتند: «ملا شدن چه آسان آدم شدن چه سخت است.» اکثر حضار در دانشگاه ملا نیستند. مشغول زندگی خودشان هستند. ایشان تقریبا می‌فرمایند: «ملا شدن چه سخت و آدم شدن محال است».

در دانشگاه ذهن جامع کم داریم

علت اینکه نظریه‌ها در حوزه و دانشگاه به درستی مطرح و بررسی نمی‌شود، این است که افرادی که چند جانبه متخصص باشند، یعنی در فقه و اصول و فلسفه کلام و عرفان و تفسیر و حدیث و در همه این‌ها صاحب نظر باشند خیلی تعداد کمی هستند و در کل حوزه اغلب فضلا یک بعدی هستند یا در فقه و اصول یا در مسائل قرآنی واردند. استاد دانشگاه هم همین طور است. اساتید علوم انسانی غالبا در همان رشته خودشان حدود ۳۰ تا ۴۰ کتاب خوانده اند و دکترا گرفته اند. اول اینکه ما در حوزه دانشگاه ذهن جامع کم داریم و دوم اینکه افرادی که در چند حوزه ملا هستند ذهن منسجمی ندارند. یعنی تناقضات ذهنی زیادی دارند. سوم اینکه اگر ذهن منسجمی دارند زبان منسجمی ندارند. یعنی در حرف هایشان تناقض دیده می‌شود و چینش منطقی از فروع تا اصول دیده نمی‌شود. ما چنین افرادی که در ۱۲ رشته نظریه پردازی کنند تعداد انگشت شماری داریم.

 قطعا یکی از این اشخاص و در این سطح آقای مصباح بود. ایشان دقیق بودند و دارای ذهن منسجمی بودند و در ۱۲ رشته نظریه پردازی کردند. کسانی ارزش نظریات ایشان را می‌فهمند که سال‌ها در حوزه نظریات ایشان کار کنند و بدانند چه پرسش‌هایی و چه مکاتبی و چه دیدگاهی مطرح است. موضوع خاصی که می‌خواهم مطرح کنم این است که اشخاص فارغ از تعصبات و منافع و خودخواهی و جاه طلبی و باندبازی وارد این بحث‌ها نمی‌شوند و به دلیل طمع غیرعلمی خیلی افراد وارد این حوزه‌ها می‌شوند. حتی در داخل حوزه. یک بار من در جلسه‌ای خدمت ایشان بودم، راجع به مسائل داخل حوزه بحث می‌کردند و می‌گفتند شما فکر نکنید اینجا به لحاظ معنوی مساله درست است. حتی تعبیر ایشان با لبخند این بود که ایمان به خدا و آخرت زیاد نیست. یعنی در همین حوزه هم رجالی داریم که رفتارشان به گونه‌ای نیست که نشان دهد واقعا برای رضای خدا و آخرت عمل می‌کنند. چه برسد به خارج از آن. ایشان دارای تواضع بودند و نه تنها دست اساتید خود را می‌بوسیدند، دست هم دوره‌ای‌های خود را هم می‌بوسیدند. یعنی بعضی کسانی که ایشان با آن‌ها هم دوره و هم درس بود و رفیق بودند، اما معتقد بودند که با تقوا و عالم هستند و خادم و مفیدند خم می‌شد و دست آن‌ها را می‌بوسیدند. همچین چیز‌هایی کم است و نیست.

آقای مصباح انسان منصف و نقدپذیری بودند

آقای مصباح ذره‌ای جاه طلبی و ریاست طلبی نداشتند. انسان دقیق و منسجمی بودند و انسان منصف و نقدپذیری بودند. من ایشان را ۵، ۶ جلسه بیشتر ندیدم. یک جلسه به یاد دارم که برای نقد ایشان رفتم و از اول تا آخر به ایشان اعتراضات علمی می‌کردم که حرف شما به این دلیل غلط است. یک آن ندیدم که چهره ایشان گرفته و ناراحت شود که تو چه کسی هستی که مرا نقد می‌کنی. اصلا و ابدا. به اینکه چه کسی صحبت می‌کند کاری نداشتند، اما دقیق می‌شدند تا ببینند چه می‌گوید و یکی یکی جواب می‌دادند. حتی از ایشان پرسیدم شما چرا وارد مسائل سیاسی روز شدید؟ شما یک منبع فکری هستید. ایشان فرمودند من نمی‌خواستم وارد شوم و ادعای سیاسی ندارم، ولی وقتی دیگران به وظیفه خود عمل نمی‌کنند مجبورم ورود کنم. من از باب واجب کفایی وارد این مسائل شدم. خودم هم قبول دارم که من اهل درس و حوزه هستم و انسان سیاسی نیستم، ولی وقتی میبینم خطر‌ها و تهدید‌ها جدی است، در دهه هفتاد که ایشان نماز جمعه می‌رفتند و بعد جلو نماز‌های جمعه ایشان را به شکلی گرفتند، ایشان می‌گفتند که من که دغدغه قدرت ندارم و نه شغلی داشته ام و نه از کسی میخواهم، ولی مساله دین است.

خیلی‌ها دقت ایشان را ندارند. بعضی‌ها دقت زیادی دارند و زود متوجه شدند مسائل زیادی که در تهران و قم بود را می‌فهمیدند، اما متوجه می‌شدند که مصلحت شخصی شان نیست که موضع بگیرند. چون می‌دانستند اگرچیزی بگویند موج قوی رسانه‌ای و ژورنالیستی و انواع تهمت‌ها و افترا‌ها علیه‌شان راه می‌افتد و نمی‌آمدند. من از اشخاص مشهور و انسان‌های خوب کسانی را می‌شناسم که شما هم آن‌ها را می‌شناسید و از دهه هفتاد از این‌ها خاطراتی دارم و می‌فهمیدند که خلأیی وجود دارد و باید جواب داده شود می‌گفتند ما حوصله دردسر نداریم، اما آقای مصباح از درسر به خاطر دین فرار نمی‌کرد و حرف هایش را می‌گفت.

باید نقد کرد و منتقد بود خصوصا از نوع نقد علمی و طلبگی، و خودشان هم ادعایی نداشتند که تمام حرف هایشان صد درصد درست است. اما به جای نقد و پرسش علمی و دقت و انصاف به ایشان تهمت می‌زدند و فحش می‌دادند. ما این احساس مسولیت را در خیلی‌ها نداشتیم. خیلی‌ها متوجه این حرف‌ها می‌شدند، اما وارد نمی‌شدند. از تهران و قم و بزرگان حوزه و دانشگاه در دهه هفتاد می‌شناسم کسانی را که مومن و متدین و انقلابی هستند و از آن‌ها چیز‌هایی دیده ام که می‌فهمیدند چه جریانی و چه فکری و چه معانی و آثاری دارد و می‌فهمیدند عده‌ای بازی داده می‌شوند و می‌توانستند کاری کنند و قلمی بزنند، ولی هیچ نگفتند. برای اینکه محترم بمانند. به فکر آینده خودشان بودند. به فکر خدا و آخرت و دفاع از حق نبودند.

دموکراسی در کلام علامه مصباح/ مدلی در مردم سالاری دینی

فردی مثل آقای مصباح ۲۰ سال زودتر می‌فهمد

نکته بعدی دقت و زودفهمی است. خیلی علمای حوزه و دانشگاه هستند که یک خطر فکری را نمی‌فهمند یا دیر می‌فهمند. یک مثال آن جریانی که در دهه هفتاد به عنوان جریان نواندیشی دینی مطرح شد، در آن زمان که نمی‌گفتند که قرآن را قبول نداریم و وحی و عصمت نیست، آن زمان با پوشش عرفان و معنویت مبانی نبوت و شریعت زده می‌شد. من در آن زمان قم بودم، با بعضی جریانات مشکلاتی داشتیم، یک سری افرادی بودند که شما آن‌ها را می‌شناسید و الان آمریکا و انگلیس هستند، و عده دیگر شاگرد‌های فاضل فلسفه و عرفان بودند که متوجه نمی‌شدند این‌ها چه می‌گویند و گاهی میگفتم ایشان معنای نبوت را می‌زند، عیبی هم ندارد، اما شما بدانید و بحث طلبگی کنید. اما می‌گفتند نه آقا ربطی به معنای نبوت ندارد. در آن زمان کم بودند افرادی که مثل آقای مصباح که فهمیدند و گفتند که هدف این افراد نبوت و عصمت را قبول ندارند و این‌ها مسلمان نیستند. هیچ کس نه میفهمید نه چیزی می‌گفت نه باور می‌کرد و نه می‌خواست که اقدامی کند. ۲۰ سال گذشت و در دهه ۹۰ عده‌ای از این افراد آمدند و گفتند این قرآن کلام الله نیست. این‌ها مجازا کلام الله است نه حقیقتا. این‌ها گفته پیامبر است، اما چون پیامبر فرد معنوی است انگار خدا گفته است، اما حرف‌های خود خدا نیست و عصمت معنایی ندارد. فردی مثل آقای مصباح ۲۰ سال زودتر می‌فهمد وکسانی از بزرگان حوزه و دانشگاه تا آخر نمی‌فهمند. کسانی هستند که اگر متوجه شوند که به آن‌ها حرفی زده شده یا نقدی شده فریاد وااسلامشان بلند می‌شود. ولی علیه خدا، پیامبر، دین، قرآن و اهل بیت اگر کسی چیزی بگوید می‌گویند اهمیتی ندارد. آراسموس می‌گفت من هرگاه به مسیح و مریم در نوشته هایم اهانت می‌کنم کلیسا هیچ چیز نمی‌گوید. پاپ، کلیسا، کشیش‌ها و کاردینال‌ها هیچ چیز نمی‌گویند، اما وقتی علیه کلیسا و پاپ مطلبی نوشتم من تکفیر شدم در حالی که من سال‌های قبل حرف‌هایی از این بدتر گفته بودم. من خود مسیح و انجیل و مریم را زیر سوال برده بودم. از پدران اومانیزم میگوید که احترام من را داشتند تا وقتی که به کلیسا و کشیش و پاپ انتقاد کردم. به زمین‌ها و منافعشان انتقاد کردم. یک پنجم زمین‌های اروپا به کشیش‌ها تعلق داشت. چون به کلیسا و کشیش انتقاد کردم اهانتشان شروع شد. متوجه شدم که بیشتر از چند روز نمی‌توانم نفس بکشم. کافر شدم و در حدی که تعقیبم می‌کردند تا مرا پیدا کنند. از آن‌ها پرسیدم من که سال هاست علیه مسیح حرف میزنم، اما شما واکنشی نشان نداده بودید نمی‌دانستم باعث اعتراض می‌شود.

 این مشکل را ما هم به شکلی دیگر برای بعضی افراد داریم. بعضی افراد هستند، چه در حکومت چه در دانشگاه و چه در حوزه، علیه همه مبانی توحید و حقیقت و عدالت تهمت بزنیم و دروغ بگوییم از کنارش رد می‌شوند و آزاداندیشند و غیرت ندارند. اما اگر چیزی گفته شود که منافع شخصیشان زیر سوال برود همه شمشیر‌ها را از رو می‌بندند. ایشان از جمله کسانی بود که دنبال اسم و رسم و مرید برای خود نبود. آقای مصباح دغدغه دین داشتند. من هنوزم هم نسبت به بعضی نظرات ایشان نقد دارم، اما نقد طلبگی و علمی. شما در کل حوزه و قم و مشهد و اصفهان و تهران شما چند نفر را میشناسید که مثل آقای مصباح در فلسفه معرفت دقیق‌ترین حرف‌ها را گفته باشند؟ در فلسفه اخلاق، فلسفه حقوق، در فلسفه علم، در فلسفه دین، در فلسفه سیاست مطلب داشته باشند. مطالب بسیار پیچیده‌ای بود که آقای مصباح آن را آسان کردند. بعضی مباحث انتزاعیات عقلی بود که توسط ایشان آسان و مفهوم و روشن شد. به نظرم یکی از خدمات بزرگ ایشان این بود که فلسفه اسلامی را با شقوق مختلف خود به فلسفه‌های مضاف تبدیل و تجزیه کرد. یعنی آثار و لوازم فلسفه را وارد حوزه فلسفه سیاست و فلسفه حقوق و فلسفه اخلاق کرد و به صورت منطقی نشان داد. یعنی منبع را به زمینه‌های لم یزرع وصل کرد. زمینه‌هایی که کسی در آن حوزه‌ها صحبتی نکرده بود. در این دوره جدید علامه طباطبایی را در این حوزه‌های فکری باید پدر این حوزه‌ها دانست و شاگردان ایشان از جمله آقای مطهری که نقش عظیمی داشت در انتقال این جریان عظیم فکری عقلانیت اسلامی به عرصه‌های مختلف نظام سازی و تمدن سازی و علوم انسانی و علوم اجتماعی. در بعضی مسائل که زمان آقای مطهری سوالی مطرح نبود، ولی در این دوره‌ها مطرح بود آقای مصباح جلودار بود و اولین کسی که وارد این مباحث شده و از پس آن به خوبی برآمده است.

دموکراسی در کلام علامه مصباح

ایشان در حوزه فلسفه اخلاق راجع به نطریه ضرورت بالقیاس که حتما با آن آشنا هستید، که آنجا در حوزه فلسفه اخلاق نظریات زیادی در مورد اخلاق وجود دارد، ولی هیچ کدام از آن‌ها به اندازه این نظریه ضرورت بالقیاس که ایشان مطرح می‌کند پاسخ ۵ پرسش اصلی در حوزه اخلاق و نسبیت اخلاق، مبانی اخلاق، ثبات اخلاق و منابع اخلاق از پسش برنیامده باشد.

در حوزه فلسفه سیاسی هم که اشاره کردم آقای مصباح بحثی داشتند و می‌گفتند شیوه انتخابات دنیا و حتی نوع مشروع آن که در ایران است دارای اشکالاتی است. نه به قدر کافی عقلانی است و نه به قدر لازم مردمی است. من بحث ایشان را قبلا شنیده بودم، اما پیگیری نکرده بودم. در کتاب «حقوق و سیاست در قرآن»، ایشان نظریه خودشان را به صورت تفصیلی ارائه دادند. من به صورت خلاصه گفته ایشان را جمع بندی می‌کنم. ممکن است وقتی گفته ایشان را بفهمیم به آن ایراد طلبگی وارد کنیم، ولی اشکالی ندارد حداقل بفهمیم چه می‌گویند. اشکال اصلی آقای مصباح در حوزه دموکراسی این بود که دموکراسی که بر اساس منابع غیردینی است دموکراسی لیبرال، از دموکراسی یونانی تا دموکراسی لیبرال که ما آن را به عنوان دموکراسی غربی می‌شناسیم، اولا در بسیاری از کشور‌های جهان اسمش هست، اما خودش نیست. یعنی از دل این دموکراسی هیتلر بیرون آمده، بوش آمده، ترامپ آمده، اوباما آمده، رهبران رژیم صهیونیستی با همین دموکراسی آمدند. محصول مدینه فاضله دموکراسی غیرمتعهد به ضوابط الهی و اخلاقی و عدالت همینی است که می‌بینیم. صدمات آن با صدمات استبداد و دیکتاتوری فردی یا استبداد اقلیت از جهاتی متفاوت است، اما صدماتش از آن کمتر نیست. یعنی ایشان هم میگویند که دیکتاتوری حکومت طاغوت است، که شخصی، گروهی، باندی، اقلیتی، قبیله ای، نژادی، خانواده ای، یک صنفی ولو روحانی بر دیگران آنگونه که دلشان می‌خواهند حکومت کنند، استبداد و طاغوت است و ایشان براساس این منطق می‌گویند که ما همه حکومت‌های عالم را استبدادی می‌دانیم. در عین حال دموکراسی و آنجایی که صادقانه صحبت شده هم استبداد است. استبداد چه استبداد اکثریت و چه استبداد اقلیت عوام سالاری است. مبنای آن عوام فریبی است. هر که بیشتر بتواند عوام را فریب دهد می‌تواند بر آن‌ها تسلط پیدا کند.

ظاهرش مردم سالاری باطنش مردم سواری است. آن‌ها هم که اقلیت هستند و هیچ حقی ندارند دیکتاتوری واضحی دارند. دیکتاتوری دیکتاتوری است چه دیکتاتوری عوام چه دیکتاتوری خواص. شما باید ببینید که از دل این دموکراسی‌های غربی چه جانورانی بیرون آمدند و همه جنایات را این افراد میکنند و تفاوتی با فرعون، نمرود و نرون ندارند. مهم اسمشان نیست مهم کارشان است. کاری که ترامپ و هیتلری که با اکثریت رای به سر کار می‌آیند انجام می‌دهد چه فرقی با کار دیکتاتوری دارد که بدون انتخابات سرکار آمده است.

اشکال دیگر این است که این مبنا بر دموکراسی که هر کسی صاحب حق مطلق، به طور مستقل از خداوند مالک مطلق خودش و سرنوشت خودش است. این حرف چه معنی دارد؟ شما یا موحدید یا مشرک؟ اگر یک ملهد بگوید من مالک مطلق سرنوشت خودم هستم و هرکاری که هوس کنم می‌توانم با خودم و دیگران انجام دهم منطقی است. اما در نگاه توحیدی که شما مالک مطلق جان خود هم نیستی، مالک مطلق بدن و جان خود هم نیستی و این‌ها امانت است؛ که اگر مالک مطلق بودی حق خودکشی داشتی. به همین دلیل خودکشی حرام است و مثل قتل دیگری است. قاتل خود و دیگری مساوی است. اگر شما مستقل از خداوند مالک مطلق سرنوشت خود بودی، باید حق خودکشی و بردن آبروی خود را داشتی، ولی در نگاه توحیدی بردن آبرو و کرامت خود هم حرام است. به انگشت خود نمی‌توانی صدمه بزنی، چون مالک آن نیستی. حق ضایع کردن اموال خود را نداری. در نگاه توحیدی ما مالک مطلق سرنوشت خویش نبوده و ما مالک مشروطیم. ما مالک نیستیم ما امین خداییم. اینکه می‌گویند دموکراسی غربی شرک آمیز است مبنایش همین است. نه اینکه کل انتخابات و صندوق رای شرک است، مشروط باید باشد. وقتی مردم سالار دینی را مقید به قید دینی می‌کنید، جمهوری را مقید به قید اسلامی می‌کنید، یعنی همین.‌

دموکراسی در کلام علامه مصباح/ مدلی در مردم سالاری دینی

می‌گویند گفته است مردم چه کاره اند که دخالت می‌کنند؟ کی گفته اند؟ نباید این گونه سو برداشت شود. من بحث ایشان را دقیق نخوانده بودم، رفتم و دقیق خواندم. نقطه‌ای که مردم انتقاد داشتند که ایشان ضددموکراسی هستند را دقیق مطالعه کردم. منظور ایشان از اینکه مردم چه کاره‌اند این است که انسان در برابر خدا چه کاره است؟ این که حرف هر مسلمانی است. اگر مسلمان و موحدی باشد که بگوید من به خدا کار ندارم و هرطور بخواهم زندگی میکنم پس مسلمان نیستی و معلوم است که مشرکی. چه در مسائل خصوصی زندگی و چه در مسائل اجتماعی. این مساله که روشن است و در واقعیت با نگاه توحیدی من و شما در برابر خدا چه کاره ایم. عبدیم. ایشان می‌فرماید این عبودیت با دموکراسی چه نسبتی دارد؟ سوال خیلی خوبی است و کجای آن اشکال دارد؟ می‌گویند شما از یک طرف می‌گویید مسلمانید و عبدید و تسلیم حق خدا هستید از طرف دیگر دموکراسی یعنی هرآنچه اکثریت بگویند حال به هرشیوه‌ای باشد. نسبت این دو فکر چیست که شما دموکرات مسلمانید؟

 فقط این نسبت به یک صورت قابل درک است و می‌توان آن مردم سالاری دینی را پذیرفت و آن اینکه رضایت و اراده‌ی ما و اکثریت به شرط رضای الهی باشد. رضای عام و رضای ناس در صورت رضای رب باشد. رضایت مردم حتما در قالب رضایت خدا و شریعت الهی نقش دارد. درغیراین صورت شما دموکرات هستید، اما مسلمان نیستید. این که طبق گفته امام است. امام حتی می‌فرمودند اگر به رئیس جمهور همه هم رای دهند تا وقتی که، ولی فقیه امضا نکند مشروعیت ندارد. همان امامی که می‌گوید مجلس در راس امور است و مردم باید مسولانشان را خودشان انتخاب کنند. زمانی که حکم مهندس بازرگان را دادند، زمانی که صندوق رای و انتخابات نبود، ایشان گفتند به خاطر اذن شرع و هم به خاطر اینکه مردم مرا قبول دارند. آن‌هایی که دموکراتند مردم مرا قبول دارند و آن‌هایی که متشرعند من به دلیل شرعی ولایت دارم. من به دلیل این که خدا به من اجازه داده و مردم من را قبول دارند. امام به بازرگان گفتند من تو را مسئول دولت موقت می‌گذارم به شرطی که باندبازی نکنی و تشکیلاتی عمل نکنی و مرحوم بازرگان این شرط را رعایت نکرد.

در نظریه دموکراسی غربی اعتقاد بر این است که هر کس مستقل از خداوند است و به خدا و معاد و اخلاق و شریعت اعتقاد ندارد؛ و هرکس هر کاری که بخواهد می‌تواند با خودش انجام دهد. مالک مطلق سرنوشت خودش است. این حق وقتی در سطح جامعه به شکل اکثریت تکثیر می‌شود این معنا را پیدا می‌کند که اکثریت جامعه هر کاری که دلشان بخواهد با اخلاق و عدالت می‌توانند انجام دهند. برای مثال رای دهند و ازدواج هم جنس با هم جنس قانونی شود. ولی این در نگاه دینی اگر الهاد نباشد شرک است. طبق آن مبنا وقتی شما به فردی به عنوان رئیس جمهور یا مجلس یا شورای شهر رای می‌دهی، به این معنی است که تو حق تعیین سرنوشت مطلق داشتی و داری بدون داشتن هیچ نسبتی با شریعت الهی و ما می‌توانیم این را به هرکسی که بخواهیم تخصیص دهیم. برای مثال کسی فاسد است و ما این را میدانیم، اما می‌خواهیم او بر ما حاکم شود. طبق این مبانی دموکراسی امکانش وجود دارد. اما طبق مبانی مسلمانی امکانش وجود ندارد. شما نمی‌توانی حاکمیت و ریاست جمهوری و مجلس و قوه قضائیه و قوه مجریه را به هرکسی بسپاری. حق نداریم کسی را حتی بر سرنوشت خودمان مسلط کنیم چه برسد به جامعه. حاکمان حق مطلق خود را از آدم‌ها می‌گیرند. از کسانی که هر کاری بخواهند با خودشان و جامعه انجام می‌دهند. مشروعیت حاکم حاصل خواست و هوس و اراده و تشخیص من و شماست. در دموکراسی اجازه انجام این کار را دارد، اما در مردم سالاری دینی اجازه چنین کاری وجود ندارد. اگر همه ما که اینجا هستیم توافق کنیم به یک حضار ظلم کنیم چرا نشود و حق با اکثریت است. حتی اگر خود آن شخص هم موافق باشد و بگوید به من توهین کنید. اما در نگاه اسلامی حتی اگر تمام این جمع و حتی خود شخص توافق کنند که به شخص اهانت و ظلم کنند چنین حقی ندارند. کرامت انسان که دست ما نیست. چرا در روایت می‌گویند مهمانی که دعوت نشدی نرو؟ که اگر بروی تحقیر می‌شوی. زیرا کرامت ما ارزش دارد و نباید ذلت نشان دهیم. روایت است که نباید گدایی کرد و اگر نیاز داشتی خودت را کوچک نکن و به فقیر سفارش می‌شود که کرامت خود را حفظ کن. اشان می‌فرماید در دموکراسی خط قرمزی به نام عدالت، شریعت و ارزش‌های اخلاقی وجود ندارد، اما در نگاه مردم سالاری دینی شما تفویض حق مطلق حاکمیت را نمی‌توانی بر دوش فردی بگذاری. به این معناست که می‌گویند مردم مگر چه کاره اند؟ مگر انسان برخلاف امر خداوند می‌تواند کاری را انجام دهد؟ بله اگر مومن نباشد می‌تواند و مشرکین این حق را برای خودشان قائلند. مومن باید تعریف خاصی از دموکراسی و مردم سالاری دینی داشته باشد. ایشان در اینجا یک راه حل عملی داده است که تقاضا دارم دوستان به عنوان مدرس حوزه و دانشگاه به آن توجه کرده و آن را نقد کنند.

می‌فرمایند همین مردم سالاری دینی که در کشور ما هم وجود دارد، مثل شورای نگهبان، تشخیص صلاحیت، نظارت بر انتخابات، به وضع انتخابات توجه کنید که چگونه است؟ یعنی این دموکراسی که از بقیه دموکراسی‌ها درست است دارای چه مشکلاتی است؟ آیا در مسیر انتخابات‌ها عوام فریبی، خریدن آرا، ترساندن افکار عمومی، بازی دادن مردم، دروغ گفتن، تهمت زدن نیست؟ بیماری‌هایی که در دموکراسی غربی وجود دارد در نوع اسلامگرایی آن وجود ندارد؟ و شیوه‌ای را به عنوان انتخابات پیشنهاد می‌کند. تمام آن مشکلات در یک سطح پایین ترش در اینجا وجود دارد. می‌پرسند آیا در این هم انتخاباتی که ما انجام دادیم شایسته‌ترین افراد و صالح‌ترین افراد انتخاب شدند؟ کسانی که انتخاب شدند پاک‌ترین و عاقل‌ترین افراد یک جامعه بودند حتی به صورت نسبی؟ آیا باندبازی و قبیله بازی نیست؟ هزاران سال پیش رئیس قبیله یک نفر را معرفی می‌کرد و همه با او بیئت می‌کردند. الان هم در همه جای دنیا روسای احزاب یک لیست می‌دهد و مردمی که آن حزب را قبول دارند بدون شناخت و مثل قبل به شکل قبیله‌ای به او رای می‌دهند. عوام زدگی و عوام فریبی گاهی شرط انتخاب می‌باشد. در این سبک انتخاباتی که ما از غربی‌ها گرفتیم و سعی کردیم آن را با شریعت تطبیق دهیم، فساد مالی، رشوه، باند بازی وارد می‌شود. مثلا فردی می‌گوید من را در لیستتان بگذارید من بعدا جبران می‌کنم. از کجا میخواهی جبران کنی؟ از جیب مردم می‌خواهی جبران کنی. یکی از اعضای شورای شهر تهران در انتخابات قبل در رسانه‌ها اعلام کرد: به من در آن زمان پیشنهاد دو میلیارد دادند (دو میلیارد قبل برجام نه بعد برجام) تا اسم مرا در لیست بگذارند. این دو میلیارد را چگونه می‌خواهی جبران کنی و قرض هایت را بدهی؟ یا دزدی‌هایی که از بیت المال شده است. می‌گویند بیشتر دزدی‌ها از بیت المال توسط شرکت‌های دولتی انجام شده است؛ که معلوم نیست پول و درآمد آن از کجاست؟ می‌گویند مدیران بعضی از این شرکت‌ها حقوق، ۶۰ تا ۷۰ میلیون تومانی می‌گیرند و به کسی جواب نمی‌دهند و اغلب ضرر می‌دهند و آن را از جیب مردم می‌پردازند. همین افراد گاهی وارد انتخابات می‌شوند. اغلب این افراد مثل بابک زنجانی در انتخابات فعالیت کرده اند و به افراد برای خرج کردن چک می‌دهند. بعضی از خانواده‌های وکلا و وزرا و شورای شهر را به همین علت گرفته اند. همین پند روز پیش کل اعضای شورای شهر یکی از شهر‌های شمالی را دستگیر کردند. نمی‌گویم منشا همه این‌ها انتخابات است، اما درهمه نظام‌ها مسائل فساد وجود دارد.

انتخابات عقلانی‌تر

سوال ایشان این است که چه کنیم که اولا انتخابات عقلانی‌تر و تخصصی‌تر و علمی‌تر شود و آدم‌هایی بالا بیایند که تخصص دارند؛ و دوم اینکه فساد و سواستفاده به حداقل برسد؟ هیچ وقت به صفر نمی‌رسد، ولی می‌تواند به حداقل برسد. مکانیزمی که پیشنهاد داده اند این است که هم ضریب عقل و تخصص در انتخابات بیشتر شود هم مساله مشروعیت و عدالت و ضوابط اسلامی بیشتر شود. پیشنهاد می‌کنند انتخابات چندمرحله‌ای داشته باشیم و می‌شود به این شیوه در قانون اساسی فکر شود و به جای شیوه‌های کپی برداری شده از اروپا و آمریک استفاده شود. هم عقلانی‌تر و منطقی‌تر و هم مردمی‌تر و مشروع‌تر است.

یک اینکه هر چهار سال یک بار انتخابات داریم. جدا جدا و بدون در نظر گرفتن تخصص‌ها و این ایراد که فرد تا آخر چهارسال هر کاری می‌تواند انجام دهد و این ایراد که نیرو‌های کارآمد ممکن است شناخته نشوند از این طریق قابل حل است. ایشان می‌گوید انتخابات دائمی باشد نه چهارسال یکبار. اینکه نظارت دائمی بر همه مسئولین وجود داشته باشد. حتی سه قوه را هم ذکر کرده اند. این راه چند مرحله دارد. اول اینکه برای انتخابات لیست ندهید، چون مردم نسبت به آن‌ها شناختی ندارند و مردم با کدام حجت شرعی باید به کسانی که شناختی ندارند رای دهند تا آن‌ها بر ما مسلط شوند. صرفا فقط به اعتماد لیست دهنده ها. البته می‌شود برای آن توجیه شرعی بیان کرد، اما چرا آن را معقول‌تر و مشروع‌تر نکنیم؟ پیشنهاد ایشان این است که باید از کف جامعه که مردم واقعی آنجا هستند و نه از افراد انتزاعی که در محلات و اصنافند و در روستا و کف خیابان هستند. آن‌ها ابتدا نظر دهند.

دموکراسی در کلام علامه مصباح/ مدلی در مردم سالاری دینی

ایشان معتقدند ما دو مساله را باید با هم جمع کنیم. یکی کارآمدی، علمیت، تخصص و دوم تعهد. بیایید از خود مردم شروع کنیم و از صنف‌های مختلف بپرسیم و نظر بخواهیم که شما در صنفتان چه کسانی را قبول دارید که اولا متخصص باشند و بدانند که فردا چه قانونی را تصویب کنند و دوم آدم سالمی باشند و امین شما باشند. هر صنفی می‌داند که چه کسی از لحاظ تخصص و فضل و تقوا سرآمد بقیه هستند. اصل جمهوریت و انتخابات که منتخب مردم مورد رضایت مردم باشد حتما منبع اسلامی دارد، اما این شیوه انتخابات که از غربی‌ها گرفتیم علی رقم منافعش مشکلاتی دارد. اولا علم و تخصص در آن رعایت نمی‌شود یعنی لزوما خروجی این انتخابات عالم‌ترین افراد نیستند، بلکه افرادی هستند که بتوانند افکار عمومی را بیشتر متقاعد کنند تا به آن‌ها رای دهند. چه عوام فریب باشند و چه عوام زده. عقلانیت رعایت نمی‌شود؛ لذا خروجی این انتخابات در همه جای دنیا و حتی اینجا لزوما شایسته‌ترین فرد نیست. دوم به لحاظ سلامت اخلاقی و فاسد و سواستفاده گر و دروغگو و اهل خیانت نباشند. در همین جمهوری اسلامی افرادی با انتخابات سرکار آمدند که بعدا فهمیدیم فاسد و جاسوسند. سوال می‌کنند چرا الان در دموکراسی مدرن هم باید مثل قبیله‌ها عمل کنند. ایشان مجلس را نقل می‌کنند و می‌گویند فرض کنید همه افراد خوب، یک قانون در مباحث اقتصادی است. فقط باید اقتصاددان‌ها به آن رای دهند و مورد اعتبار آن‌ها باشد. اما فردی که رشته دیگری خوانده و تخصصی ندارد به آن رای می‌دهد و اکثریت اعضای مجلس غیرمتخصصانه رای می‌دهند. چون در هر رشته‌ای اقلیتی تخصص دارند.

در کمیسیون تخصصی بحث می‌شود و وارد صحن علنی می‌شود. چرا باید نظر این افراد با هم برابر باشد؟ هم غیرعلمی است و هم غیرمردمی است. پیشنهاد ایشان که قابل تامل است این است که اول از پایین و مردم معمولی و از محلات و اصناف آغاز کنیم. از دل شورای محلات و شورای اصناف و شورای شهر مردم سالاری ایجاد کنیم؛ و کل حکومت تابعی باشد و سه قوه هم از این گروه بیرون بیاید. رهبر هم از درون همین افراد بیرون بیاید. صنوف مختلف مثل پزشکان، دامداران، محلات و روستا‌ها افراد مورد اعتماد خویش را معرفی کنند. این جمع نمایندگان واقعی مردمند و براساس تخصص انتخاب شده اند. دوم اینکه این افراد را مردم می‌شناسند و مورد اعتماد مردمند.

سوم به دلیل اینکه جنبه امین بودن افراد رعایت می‌شود ضمانت اخلاقی این افراد وقتی به مقام‌های بالا می‌رسند، بیشتر است. ایشان انتخابات چندمرحله‌ای را پیشنهاد کرده اند. دوم اینکه، چون این افراد از صنوف مردم انتخاب شده اند مشکلات مردم را می‌شناسند و به این صورت مرحله مرحله افرادی در روستا‌ها و صنوف مختلف که قابل اعتماد مردمند انتخاب می‌شوند که این گزینش براساس علم و تخصص و تقوا می‌باشد. بعضی از این‌ها به درد مدیریت اجرایی می‌خورند. مثل بعضی از این افراد که معلمند یا فرهنگی هستند و آن را در مقام آموزش و پرورش همان شهرستان می‌گذارند. آن که قوی‌تر است در آموزش و پرورش مرکز می‌گذارند. آن که قوی‌تر است در آموزش و پرورش استان می‌گذارند. ایشان اعتقاد دارد که گزینش باید مردمی باشد و بعد از آن بر مبنای تعهد و تخصص. هر چه از پایین به بالا می‌آید کمیت کمتر و کیفیت بهتر می‌شود. آن‌ها خودشان دسته بندی و طبقه بندی می‌کنند. هم نمایندگان واقعی مردمند هم سالمند و هم متخصصند. مثلا افرادی را به عنوان قوه مجریه انتخاب می‌کنند.

مردم سالاری واقعی

یا کشاورزان روستا‌ها نمایندگان کل کشور در حوزه کشاورزی می‌شوند؛ و آن‌ها از بین خودشان ۱۰ نفر را انتخاب می‌کنند و بنا بر انتخاب خودشان می‌گویند این دو نفر برای وزارت مناسبند و از پنج مرحله گزینش گذشته اند. این چند نفر می‌توانند مشاور رهبر باشند تا رهبر در حوزه‌ای مشاور داشته باشد. هم مشاور تخصصی علمی هم مشاور فقهی و دینی. آقای مصباح در طرحشان ذکر می‌کنند با وجود گروه قوی مفصل علمی و کارشناسی موضوعی و حکمی دایره اعمال شریعت بیشتر می‌شود و اسلامی‌تر می‌شود. ولایت فقیهانه‌تر می‌شود و مصلحت نظام بیشتر می‌شود. چون بعضی فکر می‌کنند مصلحت نظام منافع حاکمان است. مصلحت نظام همین منافع ملی است، اما با معیار اسلامی نه با معیار‌های سکولار که بعد مادی و معنوی را می‌بینند. اگر مردم بنا بر جامعه اسلامی تربیت شده باشند ما خیلی مشکلات را نداریم. انتخاب کننده و انتخاب شونده‌ها معمولا انسان‌های درستی هستند. اما وقتی درشرایط عادی هستیم و برخی از ما اسلامی هستیم و بخشی نیستیم و همین کسانی که بعد از انقلاب به روی کار آمدند خروجی‌های حوزه و دانشگاه هستند و خیلی از آن‌ها سوابق انقلابی دارند. اما گاهی خروجی آن‌ها خارج از تصور ماست. یا از لحاظ کارآمدی یا از لحاظ دین و تقوا. با این شیوه هر کسی در هر حوزه نماینده خود را دارد. کارگرها، ارتشی‌ها و پزشکان نماینده خود را انتخاب می‌کنند.

 ایشان اعتقاد داشتند این مردم سالاری واقعی است. خروجی این انتخابات را بهترین خروجی در کل جهان خواهید دید. اولا از کف جامعه بیرون آمدند و مردم آن‌ها را می‌شناسند و قبول دارند؛ و به مردم تحمیل و معرفی نشدند؛ و درجه خطا و فساد در آن‌ها به حداقل می‌رسد. تمام مقام‌های کشور همیشه چندین نیروی ذخیره دارد. چون انتخاباتی این چنین مثل رودخانه‌ای دائمی است و دائما نیرو‌های متعهد و متخصص و علمی را که مردم می‌شناسند و قبول دارند را از پایین‌ترین طبقات جامعه به سوی حاکمیت ارسال میکند. با این شرایط برای هر دوره ریاست جمهوری ۵۰ تا ۶۰ انتخاب مناسب داریم. نه مثل الان که نزدیک انتخابات بازی‌های سیاسی رخ میدهد و گاهی اوقات با علم بر اصلح نبودن فرد مجبور به رای دادن به او می‌شویم. در حالی که اگر نظر غیرمتخصصین رای بیاورد مردم متضرر می‌شوند؛ و نکته دیگر ایشان این است که روحانیت هم از دل مردم بیرون بیاید. هر شهر و محله‌ای علمایی دارند. همانطور که در صنوف دیگر از کف جامعه بالا می‌آیند می‌شود علمای استان را انتخاب کرد و نخبگان کشوری پیدا می‌شود. روستا‌ها و محلات و شهرستان‌ها علمایی را که می‌شناسند معرفی کنند. به قول آقای مصباح بعضی علما همه محاسن را دارند جز ایمان به خدا و آخرت. علما خودشان هم می‌فهمند که کدام علما باسواد است و تقوا دارد و شعور ورود به حاکمیت و عقل سیاسی دارد و تدبیر دارد. به این صورت گلچین علما و فق‌های کشور در مجلس خبرگان جمع می‌شوند. دو مزیت دارد. یک اینکه رهبر را از بین خودشان انتخاب می‌کنند. چون بهترین و مردمی‌ترین و علمی‌ترین علمای کشور می‌باشند. از بین خودشان کسی را که از سه جهت بالاتر است به عنوان ولایت فقیه و رهبری انتخاب می‌کنند. یک فضل علمی و حوزوی. دو شناخت جامعه که می‌خواهد بر آن مدیریت کند. یعنی شعور سیاسی و عقل اجتماعی، قدرت تدبیر و شجاعت و شرایطی که برای رهبری در قانون اساسی وجود دارد. سه تقوا و عدالت. ممکن است فردی خیلی عالم باشد و مردم هم او را قبول داشته باشند، اما تقوا نداشته باشد و دنبال منافع خود باشد و بترسد و سکوت کند. امام، زمانی می‌گفت کسانی که در جمهوری اسلامی مقام دارند و از آمریکا می‌ترسند به دلیل این است که تذهیب نفس نکردند. وگرنه می‌دانند که باید با ظالم مبارزه کرد. این مجلس خبرگانی که از دل مردم بیرون می‌آید کارآمدترین فق‌ها هستند. دوم با تقواترین آن‌ها هستند و سوم مردمی‌ترین آن‌ها هستند.

نظرات
حداکثر تعداد کاراکتر نظر 200 ميياشد
نظراتی که حاوی توهین یا افترا به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران باشد و یا با قوانین جمهوری اسلامی ایران و آموزه‌های دینی مغایرت داشته باشد منتشر نخواهد شد - لطفاً نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید
تورهای مسافرتی آفری
حواشی جدید سریال «پایتخت»
ورود پلیس ضد شورش برای متفرق کردن دانشجویان در پاریس +فیلم
رئیسی: تحریم‌ ایران به نتیجه نخواهد رسید
مهلت انتخاب رشته دکتری امروز به پایان می‌رسد
داستانی از نجات یک کسب و کار با پنل پیامکی
بازی‌های بلاک‌چینی: گالا (Gala) پیشگام سرگرمی‌های آینده
بیش از ۳۰ مدل ایده عکاسی طبیعت (پسرانه و دخترانه)
گزارشی از زنده به گورشدن ۲۰ نفر در غزه + جزئیات
دستور مهم رئیسی برای دیوارکشی مرزهای ایران
تجمع دانشجویان حامی فلسطین در نزدیکی کاخ سفید+فیلم
تفاوت چاپ مش و چاپ استیکر در چیست؟
بعد از ژل لب چکار کنیم؟/ تا نخوانده اید تزریق ژل لب انجام ندهید!
ایران برای ایجاد یک پایگاه دائمی در دریای سرخ تلاش می‌کند
چرا مشارکت در دور دوم انتخابات مهم است؟
تحویل مشعل المپیک به فرانسه
جزئیات مشوق‌های مهارت آموزی برای سربازان
زمان تبلیغات داوطلبان مرحله دوم انتخابات
فقط این افراد می‌توانند در دور دوم انتخابات مجلس رأی دهند + جزئیات
کدام ورزشکاران و مربیان در ایران مسلمان شدند؟ +جزئیات
دهه سرآمدی آموزش در دانشگاه‌ها از امروز آغاز شد
حمایت اساتید دانشگاه در آمریکا از دانشجویان حامی فلسطین
نظرسنجی
بنظر شما باتوجه به حوادث اخیر فلسطین چقدر احتمال فروپاشی رژیم صهیونیستی وجود دارد؟




مشاهده نتایج
go to top